بنویسم؟ ننویسم؟ بگم به من چه رد شم؟ ولى آخه تا آخر فکرش همین بمونه؟ گناه نداره؟ آخه نوشتنم هم تاثیرى نداره. مینویسم آخرش تصمیم میگیرم منتشر کنم یا نه.

ببین دوست عزیز

حقیقتاً من خیلى خوشم نمیاد توى کلام توضیح بدم که کمى دارى اشتباه مى کنى. اینو هم که میگم مزخرفى بیش نیست.یعنى همه توضیحات کلامى براى تصحیح اشتباه دیگران مزخرفى بیش نیست. ولى قلبم میگه بگم یه بار یه جا و دیگه نگم. شاید تاثیر کوچولویى گذاشت.

توى هر وبلاگ چندتا پست عاشقانه پیدا میشه. تا اینجا که من خوندم. توى وبلاگهاى آقایون مجرد یه مفاهیمى هست شبیه اینکه دختره پول براش مهم نیست و باباش خرجش رو داده و فلان یا اینکه من رو ندید با همه تلاشم و درآمدم یا یه همچین حسایى.

اینطورى هست اما دقیقاً اینطورى نیست. رگه هایى از واقعیت هست توى چیزى که میبینى اما تمام واقعیت نیست. اصلاً بحث اونقدرا سر پول نیست درواقع. بحث سر تواناییه. سرِ دیدن تواناییه یک مرد. سرِ جرات داشتن. براى زنهاى واقعى ، مردهاى شل و ولى که هیچ برنامه اى ندارن و هدفى که براش جدى باشن و زندگى و رشد شخصى اى که پیش بگیرن حقیقتاً درنهایت جذاب واقعى نیستن. براى زنهاى مدیر طور خیلى جذابن اما آخرش جنگه دیگه! تابلوئه! بعضى مردا که از نظر من رسماً ن! هاى دنیاى مدرن! نیگا میکنن ببینن دختره و خانوادش چیا دارن چندتا بچن چقد ارث به من میرسه دختره کار میکنه یا نه پولشو میاره توى خونه یا واسه خودش خرج میکنه حقوقش چقدره و یه صورتحساب خوب درمیارن! اوناییشون که یه کم صداقت دارن همه اینا رو میگن به طرف و طرف هم نمیدونم چطورى عاشق اینا میشن اما به من ربطى نداره. اوناییشونم که ن هیچ و پوچ. اون دسته اى براى من مهمن و دوست دارم راجع بهشون حرف بزنم که درآمد معمولى اى دارن پىِ این چیزا هم نیستن اما تا میبینن طرف قدرتمنده و پولى داره و باباش کادو خریده پشماشون میریزه و عقب نشینى میکنن یا حداقل بلد نیستن اونجا چى کار کنن. یه راز در گوشتون بگم: زنها ترسهاتون رو بو میکشن. اینجور مردا عموماً خودشون حس ناتوانى دارن.حس خودشونه این داستان، طرف با رفتارشون این رو میفهمه.موضوع پول نیست حس ناتوانیه فردیه. حس میکنن نمیتونن پولدار بشن. تو میشنوى پول و مستقیم فکر میکنى اسکناس اما نه دیگه! تو بشنو پول و مستقیم فکر کن تواناییه کار. اونى که میگه خب من تواناییم همینه و من همینم و نمیشه و اینا که بدونه که یه لوزر واقعیه و هزارتا دیت هم برى این کله و درب و داغونیاشو با خودت قراره ببرى و خدافظ. اما اونى که پیش خودش میپرسه من چه کنم بهتر میشم. پیشنهاد من: جرات داشتن رو در تمام ابعاد زندگیت ، زنده کن. با همین درآمدت ها اصلاً بحث میزان اسکناسهات نیست، بحث جرات داشتن در تمام ابعاد زندگى با همین اسکناسهاست. نگفتم کله خر بودن و ریدن توى پولها و خرجهاى مزخرف! گفتم خرجهاى درست جالب مردونه. نگفتم جرات فقط توى پول خرج کردن! گفتم جرات توى همه ابعاد! مردى که هنوز جرات نه گفتن توى شرایط سخت به مامانش رو نداره هرچقدر هم توانا در خرج باز عاشق خوبى نیست. عاشق ترسو چرا باید انتخاب شه؟ اتفاقاً انتخاب نشدنش به نفع خودشه. چون بعدنا توسرى نمیخوره . فاز قربانیو من طبقه م فلانه و ما نداریم و اینا رو هم که بریز دور برادر من. اینا یعنى من جرات ساختن ندارم. مردى که نصفه شب بعد از مهمونى حال نداره زن رو برسونه خونشون چون ممکنه دیر برسه خونه خودش و هزارتا علت دیگه، توى سختیهاى زندگى میاد من رو برسونه؟ نه دیگه نمیاد. این یعنى جرات خطر کردن به موقع نداره و میذاره تو با لباس مهمونى سوار مترو و تاکسى شى و خودت هم حساب کنى! جرات کن ، جهان همین یک تیغه ست. خودت چقدر حس بهترى خواهى داشت. واى این مردا که از خرج کردن مثل غول دوسر میترسن! داداش خیلى تابلوئى و ما هم خیلى باهات معذبیم و اصلا راحت نیستیم باهات خداحافظ. یا مردى که هر روزش رو براى مامانش تعریف میکنه و هر روز احوال مادرش رو میپرسه و درکنارش همه قصه هاش رو میگه بهشون و پولش رو هم خرج مادرش بیشتر میکنه تا معشوقش که خب هممون میدونیم خوب نیست این کارا. یا مثلا این حرف که هرموقع شرایط جور شه ازدواج میکنیم. خب حدودا چندسال طول میکشه؟ و این جواب دیوانه کننده مردها: نمیدونم! خب بیا عقد کنیم پس؟ نه آخه شرایطشو خانوادم ندارن! براى من عموماً خجالت نکشیدنشون جالبه و توقعشون که دخترها سالها بایستن تا شرایط اینا و خانوادشون جور بشه و بعد ازدواج کن. آره حتماً! برو سنار بده آش به همین خیالات و تخیلات باش! عاشق مفت بیکار گیر آوردى؟! خجالت نمى کشى اسم خودت رو میذارى عاشق، مرد، انسان.

من کلى از این خاطرات دارم. و جالب ترینش به ازدواجم برمیگرده.  تمام مردهایى که مثل گزینه هاى بالا بودن فکر میکردن من به خاطر پول دارم با علیرضا ازدواج میکنم چون فکر میکردن به خاطر کم پولى یا تفاوت فرهنگى یا خودخواه بودن و دنبال مرد آرزها بودن و خلاصه بهونه هاى اینطورى باهاشون ازدواج نکردم. واضحه علط فکر میکردن. من فقط نمیتونستم بهشون اعتماد کنم، همین. و خب گاو بودم بلد نبودم توضیح بدم اونهم غلط من. علیرضا فقط جرات داشت . خودتون هم بودید این مرد رو انتخاب میکردید نه یه مرد ضعیف غرغرو که از صبح تا شب درباره خرابى وضع مملکت دم گوشتون غر میزنه که چون وضع خرابه من انقدر بدبختم. اینطورى نیست من و خانوادم چرا علیرضا رو دوست داشتیم؟ چون در چشمهاش جرات رو میبینى و میتونى بهش اعتماد کنى. میدونى توى خیابون هم اگه بمونین میتونى روى جرات و تواناییهاش حساب کنى. معلومه که سخته! به قول هاشم میرزایى هیچ کار قابل ستایشى به آسانى به دست نمیاد. 

 توى چشمهاى مردها نگاه کنید، اگه تمرکز داشته باشید همه چیز رو میتونید ببینید. جرات شیر بودن رو، جرات انسان بودن در شرایط سخت. بحث مهریه نیست. بحث رفتار مردها در موضع مهریه ست.من کارى با زنهاى که میخان مهریه بگیرن در برن یا با مردهاى خسیس که تمام تلاششونو موذیانه میکنن تا مهریه ندن رو کار ندارم. با انسانهایى کار دارم که در زندگى میخوان با موانع برخورد کنن . اونا برام قابل تاملن. جیغ و داد و فحش و ترک کردن موقعیت و تلاش بر موذى بودن و پیچوندن و چونه زدن هزارباره و از این دست رفتارها شیوه مردان بزرگ نیست.

خونه بزرگ کرایه کردن و ماشین فلان داشتن و درآمد و حق طلاق و مهریه و شیربها و هزارتا کوفت دیگه ظاهر داستانه. بحث اصلى  نگاه به قسمت دیگه اى از داستانه که امیدوارم رسونده باشم مطلب رو. نه به خاطر نصیحت. بلکه به خاطر اینکه براى این خیل ناامید و مایوس توضیح بدم شاید درى براى آنانکه به دنبالشن، گشوده بشه. همین.

 

پانوشت: من این متن رو براى مخالفانم ننوشتم تا بگن حرفام رو قبول ندارن. طبیعتاً همه مثل من فکر نمیکنن. من این رو بواى کسانى نوشتم که سردرگمن ، شاید از توى حرفام چیزى به دردشون خورد. وگرنه براى رسیدن به خدا راه ها بسیارند متن با این هدف نوشته شده.

سمیرا صد و بیست و چهار

رو ,هم ,توى ,براى ,یه ,پول ,به خاطر ,و هزارتا ,فکر میکردن ,توضیح بدم ,که از

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

لوله مانیسمان معرفی و بررسی محصولات جی ال ایکس مرجع مقالات تخصصی طراحی اپلیکیشن امروز نوشته های کی لهراسب معرفی مناطق گردشگری ایران سورپرایز کارخانه تولیدی متین لاستیک/پلاست دامپزشک اینترنتی زندگی جدید و سالم